• وبلاگ : * گلنار *
  • يادداشت : آشفته حالي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دير زمانيست که چشمي امتداد نگاهم رو طي نکرده

    سالهاست سرم شانه هاي مردانه اي را لمس نکرده .. و دستهاي نوازشگري موهايم را ..

    سينه کسي تکيه گاه هق هق هاي شبانه ام نبوده . ظلمتم را سوسوي شمعي شاعرانه روشن نکرده

    بستر خيالم عريان از سايه ي تنومند معشوقه اي .. و دستانم به بدرقه نوازش هاي هيچ دستي نرفته

    حتي تنهائيم را کسي قسمت نکرده در لحظه هاي حبابي هوس

    شکوه بر لب نبردم . بغض را در گلو شکستم .. حسرت را بلعيدم

    و تنهائي را به خلوت شبانه ام بردم

    که مغرورانه بگويم من عاري از هر هواي و هوسي هستم

    اما ..من هم يک زنم .. زني از جنس بلورين احساس .

    از ديار شهريار ها تا شبهاي هزار و يک شب قصه ها سفر کردم .

    تا جلوه عاشقانه اي از بانوئي شرقي را به تصوير کشانم

    چه مجنون هائي را که راهي برهوت هاي بي آب و علف "و فرهاد ها را تيشه بر دست در سوگ بيستون

    نمودم که سلطنت شهرزادي خويش را ثبت در دفاتر زن بودنم کنم

    اما هنوز تنهاترينم .. هنوز عاشقترين بانوي بي معشوقه اين ديارم

    هنوز م گيسوانم در سر انگشت باد به رهائي کشيده ميشود . نه انگشت هاي تو .